گفتگو با محبوبه فهیم کلام، مترجم رمان «پاتریسیا» / اگر من نویسندۀ این کتاب بودم، کمی رئال‌تر می‌نوشتم.

لطفا کمی در مورد تحصیلات دانشگاهی و فعالیت‌های ترجمه‌تان تا به امروز برای ما بگویید.
من هیأت علمی و دانشیار رشتۀ زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه آزاد تهران غرب هستم. کتاب‌هایی از اشمیت، مودیانو، املی نوتومب، ژنویو داما و ماری پل آرماند ترجمه‌ کرده‌ام.

دلیل انتخاب پاتریسیا برای ترجمه چه بود؟
اول سوژۀ اصلی داستان، یعنی همان مهاجرت که دغدغۀ بسیاری از جوامع امروز به ویژه در کشورهای جهان سوم است. دومین دلیل این که، سبک و سیاق نوشتار خانم داما، مورد پسندم است و داستان‌هایش خیلی جذاب‌اند و تکنیک‌های روایی‌ای که به کار می‌برد آن را جذاب‌تر می‌کند.

در مورد روایت «پاتریسیا» که به سبک پلی فونیک است و سه راوی دارد نظر یا دیدگاه خاصی دارید؟

تحلیل جامع و بخش‌هایی از رمان «پاتریسیا» را در اینجا بخوانید:

این داستان سه بخش دارد و هر بخش از داستان، از زاویۀ دید یک راوی بازگو می‌شود. در واقع ۳ پرسوناژ داریم که هر کدام از آنها روایت یک بخش از داستان را به عهده دارند. یکی از شگردهای نگارش خانم ژنویو داما در این رمان، مهارت و توانمندی او در همراه کردن مخاطب با خود است؛ به گونه‌ای که خواننده با خوانش هر بخش از داستان، با راوی همدل و هم‌داستان می‌شود و عمیقاً با او احساس همذات‌پنداری می‌کند. این تنوع در زاویۀ دید و چند صدایی در داستان، نشان می‌دهد که خیلی وقت‌ها قضاوت‌های ما راجع به اشخاص یا موضوعاتِ پیرامون‌مان، شاید منصفانه نباشد. داما با مهارت، چند موضوع مشترک را از نگاه هر سه راوی بازگو و تحلیل می‌کند. استفاده از این روش پلی فونی، روش رایجی در داستان‌نویسی محسوب نمی‌شود، ولی در این رمان، داما با انتخاب ۳ راوی که به لحاظ فرهنگی، جنسیتی، سنی و موقعیت اجتماعی، تفاوت آشکاری نسبت به یکدیگر دارند، موضوع واحد و در عین حال پرچالشی را از نگاه هر یک از آن‌ها و بر اساس نیازها و دغدغه‌های شخصی‌شان بیان می‌کند. نویسنده تلویحاً بر آن است که این موضوع را به خوانندگان خود یادآوری کند که به مسائل مهمی همچون مهاجرت می‌توان یک سونگرانه و تک‌بعدی نگاه کرد.

اگر نویسندۀ کتاب بودید شما هم همین پایان را برایش رقم می‌زدید؟
با توجه به روند داستان و درون‌مایۀ اصلی آن(میهن و مهاجرت) پایانش، اصولی و جذاب است. داستان با کلمه patrie به معنای میهن به پایان می‌رسد. البته به نظر من بخش‌هایی از اثر کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسید. اگر من نویسندۀ این کتاب بودم، کمی رئال‌تر می‌نوشتم. به ویژه در مورد شخصیت پاتریسیا. به‌طور مثال، پاتریسیا نسبت به رفتارهای عجیب و غیر‌قابل‌تحمل دختر آفریقایی، بیش از اندازه انعطاف نشان می‌دهد و این کنش، کمی اغراق‌آمیز جلوه‌گر می‌شود. البته در این داستان، پاتریسیا، نمایندۀ یک زن اروپایی است و در واقع دیدگاه‌های خود نویسنده را نمایندگی می‌کند. شاید نویسنده تلویحاً بر آن است که اروپا را بعنوان میزبانی منعطف با رفتاری بسیار انسانی معرفی کند.

نگاه‌تان به مقولۀ عشق در «پاتریسیا» چیست؟
کلاً مقولۀ مهاجرت مقولۀ تلخی است و اغلب ساختار خانواده را مورد هدف قرار می‌دهد و متلاشی می‌کند. مثلاً در این داستان، ژان برای رهایی از فقر و تنگدستی و برخورداری از رفاهی بیشتر و چشم‌اندازی امیدوارکننده‌تر، خانواده‌اش را رها می‌کند ولی با گذر زمان و زندگی در کنار یک زن غربی که مسئولیت و تعهدی بر او تحمیل نمی‌کند، او به تدریج به این روند عادت می‌کند. در واقع همین جلوه‌های تراژیک داستان است که مخاطب را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد، به طوری که در این داستان ژان با تغییر جغرافیا و گذر زمان، خانواده‌اش را از یاد می‌برد. پاتریسیا برای رهایی از تنهایی به این عشق پناه می‌برد درحالیکه ژان، نگاهی ابزاری به این رابطه دارد و می‌کوشد تا از ارتباط با پاتریسیا به عنوان یک زن سفید‌پوست و اروپایی، فرصتی برای اقامت خود در این کشور فراهم کند. در واقع چنین ارتباطی بر پایۀ نیاز طرفین استوار است نه عشق. حتی در بخش انتهایی داستان که پاتریسیا به ونسا پناه می‌دهد عشقی دیده نمی‌شود؛ بلکه بیشتر از سر نوع‌دوستی و احساس مسئولیت است که پاتریسیا احساس از خودگذشتگی می‌کند و بسیاری از رفتارهای نابهنجار دختر نوجوان(ونسا) را تحمل می‌کند شاید بخشی از رابطه بین این دو نفر، حس مادرانه پاتریسیا را ارضا می‌کند؛ حسی که پیش از این ،فرصتی برای تبلور آن مهیا نشده بود.

پاتریسیا برای رهایی از تنهایی به این عشق پناه می‌برد درحالیکه ژان، نگاهی ابزاری به این رابطه دارد و می‌کوشد تا از ارتباط با پاتریسیا به عنوان یک زن سفید‌پوست و اروپایی، فرصتی برای اقامت خود در این کشور فراهم کند. در واقع چنین ارتباطی بر پایۀ نیاز طرفین استوار است نه عشق. حتی در بخش انتهایی داستان که پاتریسیا به ونسا پناه می‌دهد عشقی دیده نمی‌شود؛ بلکه بیشتر از سر نوع‌دوستی و احساس مسئولیت است که پاتریسیا احساس از خودگذشتگی می‌کند و بسیاری از رفتارهای نابهنجار دختر نوجوان(ونسا) را تحمل می‌کند شاید بخشی از رابطه بین این دو نفر، حس مادرانه پاتریسیا را ارضا می‌کند؛ حسی که پیش از این ،فرصتی برای تبلور آن مهیا نشده بود.

 

برای آشنایی با دیدگاه ژنویو داما دربارۀ مهاجرت و نوشتن رمان «پاتریسیا»، این گفتگو جذاب را مطالعه کنید:

گفتگو با ژنویو داما: ژنویو داما، نویسندۀ بلژیکی و خالق رمان «پاتریسیا»

این سوال را از ژنویو داما هم پرسیدم. تجربۀ عشق و از دست دادن‌ها برای شما بیشتر سازنده بوده یا مخرب؟
چنانچه بخواهیم تعریفی از مفهوم عشق ارائه کنیم، از یک منظر می‌توانیم آن را دوست داشتن مفرط معنا کنیم که این نوع عشق از نظر من ناپایدار و نافرجام است، درحالیکه دوست داشتن، مفهوم عقلایی دارد و افراط‌گونه نیست. ولی اگر عشق را نقطۀ مقابل حسابگری‌های مادی در نظر بگیریم، خیلی حس زیبا و عمیقی است که هم آدم‌ها را از جهان مادی دور می‌کند و هم این که یک نیروی قابل‌اتکایی است که می‌تواند امید به زیستن ببخشد. مولانا در همین راستا شعری دارد:

هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم ز آن
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

 

حافظ هم در همین راستا ابیاتی دارد؛ “ورای حد تقریر است شرح آرزومندی”، یعنی آرزومندی عشق هم در کلام نمی‌گنجد و به نیروی جادوی عشق اشاره می‌کند.
و شاه بیت معروفش هم که به نظر من یکی از زیباترین ابیات فارسی است می‌گوید:

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

 

از آثار و نویسندگان و فیلم‌های مورد علاقه‌تان برای‌مان بگویید.
آثار ادبی که اقتباس سینمایی داشتند بیشتر مورد پسندم بوده است .از نویسنده‌هایی مثل آلبر کامو و اشمیت که نگاه انسانی نسبت به دنیای پیرامونشان دارند و موضوعات پیچیدۀ هستی‌شناختی را در قالب یک داستان ساده به مخاطب ارائه می‌دهند و از نویسنده‌هایی چون سیمون دوبووار و بن جلون که برای اعادۀ حیثیت از جایگاه زن در آثارش تلاش می‌کند.

گفتید که با ژنویو داما در ارتباط هستید. آیا در این گفتگوها و صحبت‌ها به نکات جالبی در مورد کتاب و نویسنده‌اش پی بردید که بخواهید با ما به اشتراک بگذارید؟
شخصیت خودشان به نوعی شبیه به شخصیت پاتریسیا است. شخصیتی بسیار منعطف و بااحساس. از این بابت این شباهت را بین خانم داما به عنوان نویسندۀ نامدار در اروپا و شخصیت داستان‌شان، پاتریسیا می‌بینم. کتاب دیگرشان با نام«پرندۀ آبی» را به من معرفی کردند و برای من فرستادند و من ترجمه کردم و در نشر نگاه هم چاپ شد. مهم‌ترین چیزی که متوجه شدم این بود که این نویسنده بیشتر دغدغۀ اجتماعی دارد و مضامین اجتماعی را برای اثرش انتخاب می‌کند. مثل مهاجرت و در آن کتاب دیگرش، جایگاه زنان در جامعه.

درباره وضعیت ترجمۀ آثار ادبی این روزها چه نظری دارید؟
نسبت به دهه‌های گذشته، شمار نویسنده‌ها بیشتر شده است و به همان نسبت هم مترجمان بیشتری وارد عرصۀ ترجمه شده‌اند. البته به این معنی نیست که همۀ ترجمه‌ها با کیفیت ارائه می‌شود.

گفتید مشغلۀ زیادی دارید. علاوه بر تدریس و ترجمه درگیر چه فعالیت‌های دیگری هستید؟
بخش عمدۀ فعالیتم با تدریس در دانشگاه سپری می‌شود و مدیر دپارتمان زبان فرانسه هستم و مقالات متعددی در حوزۀ زبان و ادبیان فرانسه نوشته‌ام.

کار جدید در دست چاپ دارید؟
در حال حاضر کتابی از ماری پل آرماند را در دست ترجمه دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *