«جستارهایی در باب عشق» اثر آلن دوباتن، تأملی فلسفی و روایی در بابِ عشق است. داستان از آنجا آغاز میشود که راوی با کلوئه در پروازی از پاریس به لندن ملاقات میکند و عاشق او میشود. «جستارهایی در باب عشق» تمام کش و قوسهای رابطۀ آنها را دنبال میکند، از شیفتگی تا دلشکستگی. دو باتن ارجاعات فلسفی و ادبی را با بهره بردن از متفکرانی چون افلاطون و کامو در تار و پود روایت میبافد.
«جستارهایی در باب عشق» فقط یک داستان عاشقانه نیست، بلکه بررسی فلسفه و روانشناسی عشق است و با صداقت و طنز بیرحمانهاش، به پیچیدگیها، شادیها و دردهای عشق میپردازد. سفر راوی شامل لحظاتی از ناامیدی عمیقاش و تقلا برای کنار آمدن با پایان رابطه است. دوباتن، تمهایی چون ایدهآلسازی عشق و تقابل و تعامل عشق به خود و نفرت از خویشتن را بررسی میکند.
کتاب به سبکی منحصر به فرد و مقالهوار نگاشته شده است که تلفیقی از داستان و ناداستان است. هم روایتی شخصی است و هم تحلیل و کاوشی گستردهتر در مورد عشق. «جستارهایی در باب عشق» به دلیل ادبیاتِ صمیمانهاش مورد تحسین قرار گرفت و خوانندگان زیادی با آن ارتباط برقرار کردند. این کتاب برای کسانی که پیچیدگیهای رابطه را تجربه کردهاند، خواندنی و جذاب است.
آلن دوباتن:
آلن دوباتن در سال ۱۹۶۹ در زوریخ به دنیا آمد و هشت سال بعد به همراه خانوادهاش به بریتانیا نقلمکان کرد. او در مدرسۀ دراگن در آکسفورد تحصیل کرد و سپس به یک مدرسۀ شبانهروزی با نام هارو وارد شد. دوباتن در دانشگاه کمبریج درس تاریخ خواند و سپس برای مقطع فوقلیسانس در سال ۱۹۹۲، در کینگز کالج لندن به مطالعهٔ فلسفه پرداخت. او دورهٔ دکترای خود را نیز به مطالعهٔ فلسفهٔ فرانسه در دانشگاه هاروارد مشغول شد اما تصمیم گرفت این دوره را نیمه تمام بگذارد و در عوض بر نوشتن کتاب برای عموم تمرکز کند. کتابهای او در ۳۰ کشور پرفروش بوده است.
برخی از کتابهای او که به زبان فارسی ترجمه شدهاند از این قرارند:
پس از نخستین رمان او، «جستارهایی در باب عشق» (۱۹۹۳)، دو رمان دیگر به نامهای «جنبش رمانتیک» (۱۹۹۴) و «ببوس و بگو» (۱۹۹۵) از او منتشر شد و سپس با «پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون دهد» (۱۹۹۷) «تسلی بخشیهای فلسفه»، «هنر سیر و سفر»، «اضطراب وضعیت»، «معماری شادمانی»، «خوشیها و مصائب کار» به ناداستان روی آورد.
بریدهای از «جستارهایی در باب عشق»:
«جالب توجه است، چگونه اغلب طرد شدن در عشق، چارچوب زبان اخلاق را پیدا میکند، زبان درست و نادرست، خوب و بد، گویی طرد شدن یا نشدن، دوست داشتن یا نداشتن، به طور طبیعی شاخهای از اخلاقیات به شمار میآمد. جای تعجب است اغلب، کسی که طرد میکند، برچسب شیطان بر او اطلاق میشود و آن که طرد شده، مظهر نیکی از آب در میآید. این برداشت هم در رفتار کلوئه و هم خود من دیده میشد. کلوئه طرد عشق و عدم قابلیت دوست داشتناش را شیطانی میدید و عشق مرا به خودش مظهر نیکی و ناگزیر به این نتیجهگیری رسیده بود که چون من هنوز به او عاشق بودم، پس از سرش زیاد بودم. اگر بپذیریم آنچه را که گفته بود از صمیم قلب بود و نه از روی ادب، بر این نکته اخلاقی انگشت گذاشته بود که صرفا به دلیل این که دیگر مرا دوست نداشت، پس قابل من نبود و به همین دلیل، بر این تصور بود که از من، که با تمام حسن نیتم هنوز میتوانستم او را دوست بدارم، آدم پستتری بود.»
«جستارهایی در باب عشق» با ترجمۀ گلی امامی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است.